۲۰
ژانویه
سهمم از زندگی ارچند فقط غم بوده
بودنت حسِ قشنگیست که کم کم بوده
فارغ از عشق تمامیِ جهان در نظرم
قصهای مسخره و درهم و برهم بوده
هرچه بر آتش و بر آب زدم، کشف نشد
دردِ فرسودهی عشقی که درونم بوده
بینِ این جمع که بازیچهی دلهای خود اند
هر که عاشق نشد از شرم سرش خم بوده
بعدِ یک عمر بهسر خوردن و غم، فهمیدم
زندهگی خندهی اغواگرِ مریم بوده
مصور زادفر
شعر معاصر افغانستان