قیامت می شود روزی که از من رو بگردانی
جهان را بر سرم با یک خم ابرو بگردانی
به نفرینم گرفتارت کنم آخر چرا نامرد؟
برای قتل یارت، در بغل چاقو بگردانی
مگر در چشم هایت راز دنیا را نشان دادند
که هر شب خانقاهی را پر از «یاهو » بگردانی
مرا آتش زدی، خیر است اما می شود، گاهی
کبابم را از این پهلو به آن پهلو بگردانی
امیدی باطلی دارم، پس از من دستمالم را
ببندی مثل تعویذی و در بازو بگردانی
به دستت، ناگهان کرمی نچسپد، پس مواظب باش
اگر روزی کفن را از رخم، یکسو بگردانی
#کاوه_جبران
شعر معاصر افغانستان