کانون ادبی رازینه

شعر معاصر افغانستان

کانون ادبی رازینه

شعر معاصر افغانستان

کانون ادبی رازینه
دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «احسان بدخشانی» ثبت شده است

۱۷
ژانویه

با من برقص آتش دیوانه

با من قدم بزن، هیجان خانم

تحریک کن تمام درختان را

با بوسه‌ای مرا بتکان خانم

 

کفش مرا بپوش و یقین کن که

رد تورا نسیم نخواهد زد

برگرد سمت خانه که بی‌تابند

این پلّه‌های دل‌ نگران خانم

 

بیرون که می‌روی، دل من از پیش

پشت سر تو سایه‌ی من، باتوست

زیبایی تورا، نزنند از تو...

یک لحظه‌ی شلوغ زنان، خانم

 

در باز می‌شود، تو نبند آن را

دلتنگ چند جرعه‌ی آغوش است 

در باز می‌شود تو‌چه می‌دانی 

از شوق ِ من در آن خلجان خانم؟

 

جای لباس هات بیاویزم

از گردنت که گردنه‌ی ماه است

من را به زانویت بنشان آرام

خودرا به زانویم، بنشان خانم

 

هنگام پرت کردن جورابت

پرتم که می‌کنی، پس از آن، وحشی 

می‌افتی‌ام، دوباره که، خان، آقا

می‌افتمت، سه‌باره که جان، خانم

 

جان گفتی و جنون متولد شد

از آن دقیقه خون متولد شد

خونخواره می‌شوم که تو می‌خواهی 

در چشمه‌های قرمز ران خانم

 

صد سال بگذرد، تو شکوفایی 

ای کاکه‌ی بلیغ ِ معمایی

ای خاستگاه اصلی زیبایی

می‌خوانمت، همیشه جوان خانم

 

احسان بدخشانی 

شعر معاصر افغانستان 

  • کانون ادبی رازینه
۰۵
ژانویه

بریدم تکّه‌ای را از تنم، انداختم سویی

بدل شد ناگهان آن تکه‌ام به بچه آهویی

نه انسانم، نه سنگم، نه درختم، پس دلیلش چیست؟

میان گوش هایم خانه می سازد پرستویی

خرابم می کند هر لحظه در اشکال گوناگون 

حباب از روح من می سازد آن زیبای جادویی

تمام رودها دیوانه می آیند سمت تو 

به فکر خودکشی در چشمت افتاده‌است جاشویی

بکَن قلب مرا و دفن کن در شوره زاران تا

بروید هر طرف شاخه به شاخه آلبالویی

لگد برنعش نومیدم بزن، بگذر از آن امّا

جواب مادرم را در صف محشر چه می‌گویی؟

 

احسان بدخشانی

  • کانون ادبی رازینه