کانون ادبی رازینه

شعر معاصر افغانستان

کانون ادبی رازینه

شعر معاصر افغانستان

کانون ادبی رازینه
دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «محب علی» ثبت شده است

۲۹
ژانویه

ستاره می‌درخشد، بل‌بلش در خود ترا دارد

هر آن چه می‌تپد حتمن دلش در خود ترا دارد

 

خوشم می‌آید از هر آن حروفی‌که کنار هم

پس از یک‌جا نوشتن حاصلش در خود ترا دارد

 

به دنبال تو می‌آیند امواج از دل دریا

تو ماهی و شبانه ساحلش در خود ترا دارد

 

به تقدیس زمین ایمان خیلی محکمی دارم

گلی رویید آنجا که گِلش در خود ترا دارد

 

میان قاب پشت شیشه بر دیوار آویزان

خوشا عکسی که پکسل پکسلش در خود ترا دارد

محب علی

شعر معاصر افغانستان 

  • کانون ادبی رازینه
۲۱
ژانویه

گم می‌شوی در خاطرات و غرق در گریه

عاشق که باشی می‌کنی شب تا سحر گریه

 

خوابی نداری اغلبن بیدار می‌مانی

کم‌تر به کارت می‌رسی و بیشتر گریه...

 

دوری؛ مچم؟

حس می‌کنم یک درد موهومی‌ست

وقتی که انسان باخبر... هم بی‌خبر گریه...

 

انگار ایلا دادنی والای عاشق نیست

در شهر، دفتر، خانه حتا در سفر... گریه!

 

زیبایی‌اش را ماه شاید بی‌خبر می‌ماند

بی‌چاره ماهی‌ها، نمی‌کردند اگر گریه

 

مهتاب تا بالاست ماهی‌ها زمین‌گیرند

دیوانه‌جان سودی ندارد این‌قدر گریه

 

 

هر حاصل رنجی همیشه،

ظاهرن گنج است

تا چند باید حاصل رنج بشر گریه...؟

 

محب علی

 

  • کانون ادبی رازینه
۱۰
ژانویه

مثل جنونی در رگانم رشد خواهد کرد

در بند بند استخوانم رشد خواهد کرد

غم‌گین‌ترین شعری که تا حالا نوشتم را

می‌کارمش، تا آسمانم رشد خواهد کرد

نگذار چیزی از شکوهش کم شود، لطفن

چیزی بگو با تو زبانم رشد خواهد کرد

از موی تو انگشت‌هایم قصه می‌بافند

“بازی‌گران داستانم رشد خواهد کرد”

یاد تو چاقویی که در سینه‌ فرو رفته

نامت گلی که از دهانم رشد خواهد کرد

کابوس تو در خواب هایم راه خواهد رفت

تبخال واری بر لبانم رشد خواهد کرد

دنیا همیشه عرصه‌ی تکرار آدم‌ها است

تاریخ؛ آن‌سوی جهانم رشد خواهد کرد

زیبایی‌ات را دخترانت ارث خواهد برد

تنهایی‌ام در کودکانم رشد خواهد کرد

محب علی 

شعر معاصر افغانستان 

  • کانون ادبی رازینه