گریه شو بین ازدحام اتاق, مست و تنها بروی تختت باش
شانهاش را به کس نخواهد داد قانع شانهی کرختت باش
او که مثل انار روئیده, سیب هایش دو بار روئیده
تو که مثل چنار روئیدی, در خور لرزه درختت باش
نیمه ات رفت نیمه جان شده ای, مثل یک کوت استخوان شده ای
شاعر قد بلند آبادی! کوت بندی برای رختت باش
دست تقدیر در دهانت بود دست تو در دهان زندگیات
مشت ها را گره بزن محکم, مرد این روزگار سختت باش
حجت نادری
شعر معاصر افغانستان