۰۹
ژانویه
مرا دوباره بکوب و مرا دوباره بساز
به رنجهای فراوان من تو چاره بساز
به آسمان که چراغِ شکسته را مانَد
دوباره ماه بیاور کمی ستاره بساز
منی که غصهی شهمامههاست بر دوشم
جهانِ دور و برم را پر از مغاره بساز
تو شاعری، کلمات تو سخت رقاصاند
پس از سیاهیِ دنیایت استعاره بساز
برای هقهق باران و روزگارِ سیاه
ترانههای سپیدی به یک اشاره بساز
به من نگاه کن این سرزمین غمگینم
مرا بکوب و بریز و سپس دوباره بساز
که نقش دست تو در خشتخشت من باشد
و عشق را به دل خاکِ پارهپاره بساز
مژگان فرامنش