کانون ادبی رازینه

شعر معاصر افغانستان

کانون ادبی رازینه

شعر معاصر افغانستان

کانون ادبی رازینه
دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی
آخرین مطالب

غزلی از اکرام بسیم

دوشنبه, ۶ ژانویه ۲۰۲۵، ۰۹:۳۹ ب.ظ

تا دید رویت را، تبِ آیینه بالا رفت

بر پردهٔ گلبافت مورِ کینه بالا رفت

شب بود و مَه می‌گفت با خود: من اگر اینم

یارب که بود آنی که از رازینه بالا رفت!؟

بر خویش می‌لرزید چای داغ در سینی

وقتی بخارش از سرِ آن سینه بالا رفت

نبضش که بر نبضِ تو خورد از خویش بیخود شد

در دست‌هایت قندِ خونِ خینه بالا رفت

آن بالشی را که پریشب زیرِ سر ماندی

خودخواهی‌اش در حدِ یک گنجینه بالا رفت

از جوی «برناباد» مهرت در دلم افتاد

اما صدایش از «پلِ رنگینه» بالا رفت

 

اکرام بسیم

شعر معاصر افغانستان 

  • کانون ادبی رازینه

اکرام بسیم

شعر افغانستان

غزل

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی