شنا کردن در اندوهی که در «روز بد، برادر من» جاریاست.
شنا کردن در اندوهیکه در 'روز بد برادر من' جاری است
نویسنده: عفیف باختری
ابراهیم امینی شاعری است بیقرار و گریزان از گزارههای پرت از متن و اندیشههایی که ربطی به زندگی شاعر ندارد. شعرهای این شاعر با زیست خلاقی که در متن خود دارد، رفتاری ناشیانه با تئوریهای مصرفشده و متصرف شده را برنمیتابد. از نام چهارمین دفتر شعر این شاعر آغاز کنم که شروع خوبی است برای ورود به دنیای شعر و شخصیت شاعری که از دم دستترین و سادهترین تصویرها، مجموعهیی بسیار پیچیده و ژرف میآفریند. امینی شاعری است ناب، خودجوش، طبیعی و مانند هر شاعر جریانساز دیگر با پوستی به کلفتی و زمختی پوست یک کرگدن. «روز بد برادر ندارد» ضربالمثلی است برخاسته از بستر یک تجربه جمعی که با برخورد فرد گرایانه امینی این گونه بازآفرینی شده است: روز بد، برادر من!
روز بد بیبرادری دارد آه، ای روز بد، برادر من
........
ابرها کم آوردند، صفحۀ ۵۰، روز بد، برادر من!
در روزگاری که در غزل فارسی گرایشهای فردی نسبت به رویدادها رایج است و تئوریپردازان مولفههای خودشان را به عنوان مولفههای یک شعر خوب بیان میکنند و همیشه یک داوری از پیشآمادهشده در مورد شعر دارند، برآیند تجربههای امینی را در غزلی که با وجه شاعرانهگی خود، به صورت کامل ظهور پیدا کرده است میخوانیم؛
مثل زیبایی تو تنهایم، مثل تنهایی تو زیبا نه، ای گلسرخِ غرق در گلسرخ
لب تو همچو پرچم گورم، بوسۀ بادهای بیگانه… ای گل سرخ غرق در گل سرخ
اینکه تو حرف میزنی با من، درِ دیوانهخانه باز شده، مبتلا به توام علاجم چیست
نام من «کارد» است، شغلم هم کشتن گاوهای دیوانه، ای گلسرخ غرق در گلسرخ
من در اندوه تو شنا کردم تا رسیدم به بینهایتیام با صدایت ولی به هم خورده خلوت «صادقِ هدایتی»ام دختر دشتهایِ در خانه، ای گلسرخ غرق در گلسرخ
مثل یکشعر، شکل میگیری در وجود ضعیف شیطانم، مثل یک ماه تازه میتابی از سر بلخ تا خراسانم و منم جغدجغد ویرانه، ای گلسرخ غرق در گلسرخ
پس چرا سر به روی زانویی… ماندهای مثل شاهبانویی.. میبرم دست به پیانویی که بگریند گیسوانت نیز، سر نهادن دوباره بر شانه… ای گلسرخ غرق در گلسرخ
ای گلسرخِ غرق در خونم، ای گلسرخِ رُسته در جانم، ای گلسرخِ سالهای نوام نام تو برده است هوش مرا کوچهبهکوچه خانهبهخانه ای گلسرخِ غرق در گلسرخ
.........
ای گل سرخ غرق در گل سرخ صفحه ۱۱، روز بد، برادر من!
شعر امینی شعریست با طنز ژرف و غیر منتظره که همواره آماج حملات منتقدین محافظهکار از سویی و مورد تحسین هواخواهان نوگرایش از سوی دیگر بوده است.
اگر چه سُمبه و سوراخ بینیات بند اند
ولی به زیر دماغ تو یک وجب دهن است
کارخانۀ کفن، صفحۀ۴۶، روز بد، برادر من!
مانند شعرم ناتمامم میگذارد مرگ بر پوستم هم طبل میکوبد دمادم هیچ
......
صفحه ۲۷، روز بد، برادر من!
در غزلهای این شاعر، آنجا که شعر به زبان گفتار خودش را نزدیک میسازد؛ دیگر جایی برای آرایههای فاخر ادبی باقی نمیماند تا به قول رضا براهنی" چهرۀ شاعر را در قابی از قافیههای مفلوک بیاویزد." زبان امینی در اشعارش کاملن فردی بوده و گاه به قول بعضیها ضد شاعرانه است که مدام ما را در کارهایش متوجه زبان میسازد و این که چگونه زبان روابط ما با خود و دیگران را بازسازی میکند. در زیر سطح زبانی که شعر امینی با آن ساخته و پرداخته شده است؛ چیزی تازه و ژرف جریان دارد که خود را به ما عرضه میکند تا با زیر و بم هستی شاعر با تمام ابعاد آن آشنا شویم :
دست از تو میشستم کف صابون پر از خون بود
پیش اناری گریه کردم، خون پر از خون بود
وارد شدم در زندگی یک زن زیبا
جادستی دروازه از بیرون پر از خون بود
بیدست و پا در بیسرانجامی رها بودم
لبهای «دشتی لیلی» مجنون پر از خون بود
خانه گریز روستای کوچکت بودم
در دامنت باغ گلاباتون پر از خون بود
زنهای بسیاری شریک قصهام بودند
شبهای بسیاری دل خاتون پر از خون بود
......
زندهگی یک زن، صفحۀ ۷، روز بد، برادر من!
امینی گزارش معمول روز را با آن طبیعت کلیشهوارشان از فضای شعر خود حذف میکند تا از دایرۀ محدود تقلید و تکرار راهی به بیکرانی خلاقیت شعر بگشاید. در شعرهای او کوشش پیگیر برای وقوف به ویژگیهای زبان و ظرفیتهای موسیقی آن به خاطر سرایش غزلهای کامل و یکدست دیده میشود، زبانیکه هم بتواند اتمسفیر شعر را حفظ کند و هم لحن و موسیقی را در یک غزل پایدار نگه دارد.
خواست سوی من بیاید، کوچه تا بُنبست رفت
تاکسیران خستهگیهای مرا دربست رفت
ما دو گرگ گشنه بودیم، او نمیدانم چه شد
گفت پشت تپههای دور چیزی هست... رفت
یک نفر مثل من از اینجا نمیدانم کجا
کولهبار کوچکش را روی دوشش بست، رفت
......
تاکسیران، صفحۀ ۱، روز بد، برادر من!
امینی ضمن تلاش برای بهره بردن از سنتهای پویای ادبیات فارسی با این سطرها نشان میدهد که میشود شعر گفت و دچار زبان رسانه نشد. زبانی که هیچ نسبتی با کار هنری ندارد. بافت صدا و بافت کلام در برخی از سطرهای شعرش چنان در هم رفتهاند که به مشکل میتوان یکی را از دیگری تفکیک داد. در شعر امینی گرایش به جلوههای طبیعی و پرهیز از پدیدههای مصنوعی زیاد دیده میشود. کنار زدن پردههای ظاهری اشیا و نیز تسلیم در برابر جریان ضمیر ناخودآگاه، نوعی بدویگرایی را در شعر او رقم میزند که خواننده به طور پراگنده با وجوه رمانتیک و سمبولیستی آن روبهرو میشود. وجوه نوستالژیک ذهن این شاعر معطوف به نهیلیسمی است که مظاهر دنیای مدرن را چندان برنمیتابد. تلخی یک دستی که به شکل پایان ناپذیر تمام زندگی شاعر را فراگرفته است، در حقیقت طنزی است از حرکت سرسامآور سیاهی به سمت سیاهی بیشتر . تکرار کلماتی که نشاندهنده نفی و انکار باشد در بیشتر شعرهای این دفتر دیده میشود .
در این فضا هیچ چیزی از هیچ چیزی دیگر فرق ندارد. گریزگاهی نیست جز فریب و سراب که آن هم در لحظهای شکل میگیرد و بلا فاصله محو و نابود میشود. حرکت و شتابی که شاعر روی آن تاکید دارد، اضطراب و تنشی است که از سقوط به عمق سیاهی سهمناکتر است . در این فضای به هم ریخته، سیاهی با ویرانی عمل میکند و در مجموع همه جلوهها در کارکردی همسو قطعیت تزلزل ناپذیری را رقم میزند که سیاهی را به صورت گسترده بر همه روابط میگستراند. در شعرهای این دفتر رنگ ها حضور تزئینی و اتفاقی ندارند، بلکه با لایههای معنوی و ساختاری شعر همراه اند و نیز حالات درونی شاعر که بازنمود شخصیت درونی و روابط درونی و روابط بیرونی اوست. به این سطرها که شاعر حسابگرانه با شعر طرف میشود، نگاه کنید:
انعکاس من که در آیینه حالش میگرفت
میزدم میکشتمش اما وُبالش میگرفت
آدمیزادم ولی مادروطن مُرده، مرا
کاش سیمرغی میآمد زیر بالش میگرفت
کاش مثل روز من میبود حال آفتاب
دور تا دور آسمانها را زوالش میگرفت
......
انعکاس من در آیینه، صفحۀ ۸۷، روز بد، برادر من!
شعر در ساز و کار خود عناصر مختلفی را به یاری میطلبد تا به وسیله آنها فرایند تکوین خود را به انجام برساند. در شعرهای امینی ما با متن خلاقانه روبهرو هستیم که ساز و کارهای ویژه خود را دارد. شاید برای عدهای جدا شدن از اشکال مألوف شعری قدری مشکل باشد اما تسلط یک شاعر بر وزن و قافیه و دیگر فنون و شگردها نباید این حس را در مخاطب ایجاد کند که با نقشهای از قبل تعیین شده در متن شعر مواجه است. چیدمان بیتها در یک غزل باید از سر سیالیت ذهن باشد. ذهن تکساختی نمیتواند جسارت تخیل و نافرمانی غریزه را درک کند.
شعر امینی با درگیری که با کلمه، جمله و ... دارد، هر لغت را برای خودش منبع ذخایری از معنا، صوت، موسیقی، رنگ، فرهنگ، رقص و خیلی چیزهای دیگر میداند. گاهی مواقع ما با آموزش، ذوق را منحرف میکنیم. تجزیه یک شعر برای تفسیر و تشریح فقط در ذهن امکان دارد. غزل امینی حاصل تصادف کلمات یا ساختن تصاویر آن هم از نوع تشبیهی و مجازی آن نیست. امینی برای انتقال احساس و فکرهای خود حساب ویژهای برای خودش باز کرده است. آشنایی با ویژگیهای ژنیتیکی شعر این توانایی را به او بخشیده است که بتواند در هارمونی یا ریتم کلام خودش تغییر و تحولی ایجاد کند که تکیه بر تأثیر و نقش کلمات در القای حس دارد. شعر امینی مملو از مضایق و دقایقی است که میکوشد از منطق ساختاری قابل تجویز فرار کند. در شعر او اگر به کدام جناسی بر میخوریم چیزی است که در محدودهی اجرایی و مفهومی همان شعر معنا پیدا می کند، نه جناسی که تحت تاثیر فضای املایی متن قرار گرفته باشد:
با تو در کنج کافهی متروک، بی تو در ناکجای این خاکم
بی تو چون دشتهای لمیزرع، با تو چون کرتهای تریاکم
ترم از گریههایت ای ابرم، خون شد از درد خانهی صبرم
بگذار آفتاب از قبرم، بکشاند مرا که در لاکم
کرم زد خاطرات خوبی را، سحری را دم غروبی را
چارفصل دلم زمستان است، آسمان در تصور خاکم
سر به هر مانع جنون زدهام، از خودم هر طرف برون زدهام
جای نان مدتیست خون زدهام، زخمیام- شانههای ضحاکم-
شاید امروز باد برخیزد و مرا سوی مقصدم ببرد
واقعن یک «پلاستیک»ام من، میبرد باد سمت خاشاکم
.......
سمت خاشاک، صفحۀ ۶۲، روز بد، برادر من!
شاعرانی که روند تصادفی زبان را در کل منش گفتاری خود رعایت میکنند، هنگام نوشتن خودشان را کاملا در اختیار متن قرار میدهند. امینی بر پایه غزلهای گذشته خود میکوشد که در اقالیم ذهنی سابقش «لایبرنت»های تازهای را بیابد. در مجموعهروی دست، نشانههای زیادی از اینگونه رویکرد را میتوان یافت. نوع نگرش به وجوه زبانی شعر، دامنه جسارت مضمونی همه و همه در خدمت ادراک او بر حیطهای است که شعر پنداشته میشود.
شعرهای مجموعهی "روز بد، برادر من" دارای یک نوع تشخص زبانی است. امینی در برقراری تعادل میان اندیشه و زبان تا حد قابل قبولی از خود توانایی نشان داده است. انعطافبخشی به زبان، پتانسیل باطنی شعرش را با قدرت چشمگیری به رخ خواننده میکشد. امینی بدون آنکه در روند طبیعی زبان دخالت داشته باشد، موفق به خلق سطرهایی شده است که ظرافتهای تصویری و معنایی آنها روی مخاطب تأثیرگذار است:
من خواب بودم و پسرم با مداد داشت
خط میکشید بر ورق شعر و یادداشت
میخواند دستخط سر و صورت مرا
با دستهای خویش، همینقدر یاد داشت
هر روز زیر ذوق زنی میزدم، زنم
چون چشمهای خویش به من اعتماد داشت
سیگار میزدیم و رفیقم که شاعریست
خلق همیشهتنگ و کلاهی گشاد داشت
سیگار میزدیم و ...
...
از این پرندهها، صفحۀ ۶، روز بد، برادر من!
در این سطرها که کاربرد آرایههای ادبی کلاسیک در آن دیده میشود، شاعر خودخواسته تلاش دارد از دلالت معنایی صرف فاصله گرفته و ماهیت چند بُعدی را به متن انتقال دهد. سطرهایی که میشود از کنارشان گریزی به تأویلهای گوناگون ـ با توجه به حرکت موتیفهای آزادـ زد اما نمی شود پیراهن معنای دیگری را تنشان کرد .
واژهها در شعر امینی در جاهایی استفاده میشوند که با معنای متداول آنها همخوانی ندارد. واژههایی که میکوشند خودشان باشند و فضایی پیدا کنند تا استعداد ذاتی خودشان را بروز دهند. او شاعریست که - قبلن گفتم- از کلیه تکنیکهای موثر در برپایی بنای فرهنگ دیروز بهره میجوید و با دوبارهسازی تمام ابژههای عصر امروز به غزل نوین دست مییابد. شعر امینی با اجتناب از کلانگویی و همهچیزدانی مخاطب را به مشارکت در استخراج معنی دعوت می
کند، زیرا زبان شعر او در این مجموعه صرفا وسیلهای برای انتقال روایت نیست. آرایههای زبانی در شعر این شاعر لباسی است بر قامت شعر برای نشان دادن شعر.
عفیف باختری
منبع: سایت بیبیسی فارسی
https://www.bbc.com/persian/afghanistan/2014/09/140923_k04_afif_bakhtari_topic_amini_book