کانون ادبی رازینه

شعر معاصر افغانستان

کانون ادبی رازینه

شعر معاصر افغانستان

کانون ادبی رازینه
دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

وحید بکتاش

سه شنبه, ۷ ژانویه ۲۰۲۵، ۱۰:۴۴ ق.ظ

 تا که دهان باز می‌کنی

تمام پرندگان جهان یک‌جا پرواز می‌کنند

و با هر ثانیه‌یی که حرف نمی‌زنی

پرنده‌یی از آسمان می‌افتد

مثل من که افتادم از تنهایی

از درخت گیلاسی که شاخه‌هایش

به سمت خانه‌ات خم بود

مثل من که دامن شعر را رها کردم

به دامن تو چسپیدم

ولی گلی در دستانت نیستم

تمام دسته‌‌گل‌های جهانم

که نامه‌یی یا نشانی ندارد

 

که راه می‌افتی

زمین زیر کفش‌هایت سبز می‌شود

مباد سفرت دور باشد

بهار کابل را کجا می‌بری؟

مثل من که وقتی ترا دیدم

کلمات را از کتاب‌ها بردم

ذهن نقاش‌ها را دزدیم

سپس قصه و کوهستان پدید آمد

 

از دور که می‌آیی

شعرها از زبان شاعران فرار می‌کنند

و به درخت بالا می‌روند 

که می‌گذری و عزم گندم‌زار داری 

شعر می‌افتد یکی‌یکی

در کتاره‌های دامنت

 

هر کجا که بایستی

دامنت می‌تواند دریا باشد

به هر سو که نگاه کنی

دره‌یی آغاز شود که آفتاب را به مقصد می‌رساند

می‌توانم درخت شوم

که شاخه‌هایش مسیر انگشتانت را دنبال می‌کند

سپس می‌توانیم

نام آن را وطن بگذاریم

 

وحید بکتاش 

شعر معاصر افغانستان 

  • کانون ادبی رازینه

شعر افغانستان

شعر سپید

وحید بکتاش

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی