خوشم که میگذرد عمر من شتابان تر
خوشم که گشته زمستان من زمستان تر
خوشم که برف فراوان نشسته بر مویم
که با گذشت زمان میشود فراوان تر
نخوانده فکر مرا، قصه جمع وجور نکن!
که از گذشته شده فکر من پریشان تر
شبی که آمده بودی به قصد کشتن من
نگاه خشک تو را کرده بود باران تر
پس از دویدنمان پابرهنه در باران
کمی شراب زدیم و شدیم عریان تر
شراب میخوری و میکشی پشیمانی
پس از دو جام دگر میشوی پشیمان تر
نبر سؤال مرا این قدر به زیر سؤال
بیا که از تو کنم یک سؤال آسانتر
مگر هراس من از سایه ام بسنده نبود؟
که در تو می نگرم، میشوم هراسان تر
عفیف باختری